تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه
همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام، آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
شعر از حمید مصدق
ممنون
حالا مطمئنی سیب مال خودمه ؟
بردارم؟ کسی دنبالت نیست؟
ممممنننننوووووون؛ زیبا بود
بذار نگاه کنم ببینم .............
خب مطمئنم که کسی دنبالم نیست
وردار مال خودته
قناری حالا کاری نداریم شعر سهراب رو بدون اجازه برداشتی
ولی چرا خالی می بندی ؟
من که می دونم شما باغ میوه دارین توشم پر درخت سیب !
بازم کاری ندارم
گناه داره سیب رو نصفه بندازی زمین درست شما مایه دارین ولی این دلیل نمیشه سیب دندان زده رو بندازی زمین به خدا گناه داره !
موضوع دیگه اینه اصلا چرا رفتی دزدی مگه نمی دونی کار بدی ؟
بی اجازه رفتی خونه مردم دزدی خجالت بکش !
فعلا بسته !
اولا این شعر مال سهراب سپهری نیست
دوم اینکه مگر شما وکیل مردمی
سوم اینکه خب ما باغ هم داریم منظور؟
چرا مال اونه من نمی دونم چرا اصرار داری بگی مال حمید حالا کاری نداریم !
حتما فامیلت.......
شما که باغ سیب داری اولا چرا میری دزدی
دوما چرا میگی باغ نداری؟می خوای مردم دلشون برات بسوزه فکر کنن بیچاره ای ؟
کسی که باغ داره غلط می کنه میره خونه مردم دزدی .....!
همون اولی
اهههه
بچه جون بیا گردوها بردار برو بازی کن دسن از سر ما بردار