دانشجو که بودم زمانی یکی از اساتیدم که هنر دوره اسلامی را تدریس می کرد یک بار درباره حفاری های رژیم صهیونیستی در اطراف مسجد قدس و این که این حفاری ها به منظور تغییر تاریخ و صد البته تغییر اذهان عمومی است صحب کرد.
این استاد ما انقدر ها هم مذهبی نبود اما دست که بگویم تنها به خاطر مذهب این حرفها را می زد بلکه واقعیت هایی را که دیده بود و از طریق سایت های مختلف توانسته بود اطلاعاتی را کسب کند حرف می زد.
حقیقت این است که چنین کارهایی را همواره در طول تاریخ حکومت های مختلف انجام داده اند.
زمانی مورخین درباری این کارها را انجام می دادند و آنچه را که شاهان دستور می دادند می نوشتند و حال هم باستان شناسان درباری در منطقه ای به نام قدس.
شاید باور نکنید که هنوز اطلاعات زیادی از این حفاری ها منتشر نشده است. در اینجا سعی کردم در یک جستجو و تاجایی که فرصت دارم به این موضوع بپردازم. در صورتی که بازهم فرصت اجازه دهد سعی می کنم توصیفی بیشتر ازاین مکان مقدس که مور توجه بیشتر ادیان جهان است، ارائه دهم.
نگاهی به قدس و مسجد الاقصی
۱- منطقه حرم شریف که علاوه بر مسجدالاقصی و مسجد صخره با گنبد طلایی اش، صحن ها و ساختمان هایی را پیرامون خود دارد که مساحت آن مجموعاً به ۱۴ هکتار می رسد. این منطقه برفراز کوه موریا قرار دارد و دارای ۱۴ دروازه است، از جمله دروازه های اسباط، حطه، شرف الانبیاء، ناظر، قطانین، مطهره، سلسله، مغربیان، طلایی و دروازه جدید. در این منطقه اطاق های متعدد، ۸ حلقه چاه در صحن مسجد صخره و ۱۷ چاه در حیاط مسجدالاقصی و جمعاً ۴ گلدسته قرار دارد.
۲- مسجد صخره: به دلیل نقشی که در واقعه اسرا و معراج پیامبر اکرم(ص) و نزول ایشان در این مسجد دارد، مورد توجه ویژه مسلمانان است. زیر گنبد طلایی این مسجد که نماد شهر قدس است و بسیاری آن را با گنبد مسجد الاقصی اشتباه می کنند، صخره ای وجود دارد که به همین دلیل این مسجد، صخره نام گرفته است. در بخش پایینی این صخره - که در سمت جنوبی قرار دارد- جای پای مبارک پیامبر اکرم(ص) دیده می شود که از همان جا سوار بر مرکب خود به آسمان معراج کردند. همچنین گفته می شود که محراب موجود در صحن این مسجد، مکان برگزاری نماز جماعت پیامبر اکرم(ص) با پیامبران و فرشتگان بوده است که در شب معراج برگزار شد. در کنار صخره مقام حضرت خضر(ع) قرار دارد.
اما صخره از همان آغاز میان زمین و آسمان معلق بود که نشانگر معجزه الهی است. البته برخی از مسلمانان از بیم سقوط آن دیواری در پائین آن احداث کرده اند. طول این صخره از شمال به جنوب ۵/۱۷ و عرض آن از شرق به غرب ۵/۱۳ مترو ارتفاعش یک تا دو متر است. صلیبیان در سال ۱۰۹۹ این مسجد را به کلیسا تبدیل کرده و مسلخی در آن احداث کردند، اما صلاح الدین ایوبی کلیسا و مسلخ را ویران ساخت. جلوه های معماری اسلامی در مسجد صخره کاملاً هویداست و همه مورخان متفق هستند که این مسجد از زیباترین بناها و آثار تاریخی است.
۲- مسجدالاقصی: در ضلع جنوبی منطقه حرم شریف قرار دارد و طول آن ۸۸ و عرض آن ۳۵ متر است و ۵۳ ستون مرمرین دارد. صلیبیان پس از اشغال قدس در سال ۱۰۹۹ میلادی بخشی از آن را به کلیسا تبدیل کردند که پس از آزادی مجدد قدس مسجدالاقصی تعمیر، محراب آن نوسازی و گنبد آن با مرمر پوشانده و یک منبر چوبین نیز در آن قرار داده شد.
۴- دیوار براق: دیوار بزرگی است به طول تقریباً ۵۶ و ارتفاع ۶۵ فوت که از سنگ های بزرگ بنا شده است. به دلیل ارتباط این دیوار با واقعه معراج پیامبر اکرم(ص) از مکه به بیت المقدس مورد تقدیس مسلمانان است. روایت شده که پیامبر اکرم(ص) اسب خود را در این محل بستند. این دیوار همان دیواری است که توسط یهودیان دیوار ندبه خوانده می شود و همه روزه محل اجرای مراسم مذهبی آنان است.
۵- دیوارهای قدس: دیوارهای متعددی که گرداگرد شهر تاریخی قدس- محدوده یک کیلومتری- احداث شده است قدمت ۴۰۰۰ ساله دارند. محیط دیوارهای کنونی ۵ مایل و ارتفاع آنها تقریباً ۴۰ فوت است و مجموعاً ۳۴ برج دارد.
کوه طور:علاوه بر آثار فوق الذکر می توان از کوه طور نیز به عنوان یک مکان مقدس در این شهر نام برد.
در کلیسای مهد یا قیامت در شهر قدس با جاده رنج های مقدس مورد اعتقاد مسیحیان که برگرفته از اندیشه به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح(ع) توسط رومیان است، ارتباط دارد. علاوه بر آن دیرها و کلیساهای تاریخی فراوان دیگری نیز در این شهر وجود دارد که مورد احترام مسیحیان است.
معبد سلیمان: افسانه یا حقیقت
معبد سلیمان که یکی از نام های عبری آن بیت یهوه یا خانه خدایان است،حضرت سلیمان علیه السلام معبد بزرگی در شهر اورشلیم (شهر داوود) ساخت که به نام هیکل سلیمان معروف شد.
این معبد بعدا یک بار در سال 587 ق.م. به دست پادشاه بابل «نبوکدنصر» که در منابع اسلامی بختنصر خوانده می شود و بار دیگر در سال 70م. به دست شاهزاده رومی، تیتوس (Titus)، ویران شد.
معبد مذکور تا آن زمان ( به استثنای چند دهه تبعید به بابل در قرن ششم قبل از میلاد و مدت کوتاهی در قرن دوم قبل از میلاد) در اختیار یهودیان بوده است
(یهودیان معتقدند اینمعبد در گوشه جنوبی منطقه ، نزدیک محلی که در حال حاضر مسجد الاقصی در آن مستقر است واقع بوده است)
این معبد به تدریج به دست مسیحیان افتاد و پس از ظهور اسلام، در عصر خلیفه دوم، از طریق صلح به دست مسلمین سپرده شد. مسلمانان ویرانه های هیکل سلیمان را به مسجد باشکوهی تبدیل کردند
منابع تاریخی تأکید دارند که مسجدالاقصی همچون کعبه، مکان مقدسی بوده است که به تدبیر و با الهام الهی بنا شده است. حضرت داوود و پس از او فرزندش حضرت سلیمان(ع) به تجدید بنا و نوسازی آن همت گماردند.
شکایت دیوید استراچمن، وکیل اسرائیلیها، علیه موزههای ایالات متحده آمریکا برای مصادره گنجینههای تختجمشید جالب و افشاگرانه شده است. پای پروفسور هرتسفلد، باستان شناس و ایرانشناس نامدار یهودی، نیز به میان آمده است.
در سال 1925/ 1304 سلطنت پهلوی در ایران رسماً تأسیس شد. تا این زمان، طبق قرارداد 11 اوت 1900 میان دولتهای ایران و فرانسه، که در سفر مظفرالدینشاه به پاریس منعقد شده بود، اکتشافات باستانشناسی ایران در انحصار فرانسویها قرار داشت. برخی مقامات ایرانی، بهویژه محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، که دلالی موزههای آمریکایی و قاچاقچیان یهودی آثار باستانی را به دست داشتند (فروغی یهودیتبار بود)، برای لغو قرارداد فوق «کلاه شرعی» موجهی ابداع کردند. آنها در 12 آبان 1309/ نوامبر 1930 قانون «حفظ آثار ملّی» را در مجلس هفتم تصویب کردند و آرتور پوپ آمریکایی (1881-1969) و ارنست هرتسفلد آلمانی (1879-1948) و رابینوی فرانسوی به تشویق موزههای آمریکایی برای اکتشاف در ایران پرداختند. (هرتسفلد از سال 1305 عضو «انجمن آثار ملّی» بود.) [1] به این ترتیب، فعالیت گروهی از سارقین آثار باستانی در ایران آغاز شد که تا پایان سلطنت رضا شاه دوام آورد. چارلز هارت، وزیر مختار آمریکا، در گزارشهای خود به واشنگتن از پوپ و دستیارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابینو» (Pope- Rabeno gang) یاد کرده است. (رابینو دلال پروفسور پوپ بود.)
(نمونه ای از الواح گلی)
در سال 1931 اریک اشمید آلمانی (1897-1964)، نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا، به ایران سفر کرد و این کشور را «بهشت بکر آثار باستانی» توصیف نمود. به این ترتیب، بلافاصله پس از تصویب «قانون حفظ آثار ملّی»، و لغو انحصار فرانسویها، از سال 1931/ 1310 یورش موزههای آمریکایی و قاچاقچیان آثار باستانی به ایران آغاز شد. دکتر محمدقلی مجد، مورخ ایرانی مقیم آمریکا، در کتاب ارجمند خود، غارت بزرگ آمریکایی آثار باستانی ایران- 1925- 1941، فهرستی از سرمایهگذاری موزههای آمریکایی در ایران را عرضه کرده است. طبق این فهرست، مجموع سرمایهگذاری آمریکاییها در سالهای 1931-1941 در ایران حدود 710 هزار دلار است. سهم هر یک از موزههای آمریکایی شریک در غارت آثار باستانی ایران به شرح زیر است: موزه متروپولیتن 200 هزار دلار، موزه فیلادلفیا 180 هزار دلار، انستیتوی شرقشناسی دانشگاه شیکاگو 150 هزار دلار، موزه هنرهای زیبای بوستن 120 هزار دلار، موزه فاگ بوستن 50 هزار دلار، موزه شهر کانزاس 10 هزار دلار. موزههای آمریکایی، در ازای این سرمایهگذاری ناچیز، آثاری را به آمریکا منتقل کردند که میلیاردها دلار ارزش دارد و بهتر بگوئیم اصولاً قابل تقویم با پول نیست. مثلاً، بهترین گنجینههای دوره هخامنشی ایران در اختیار موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو قرار گرفت و مهمترین میراث باستانی دورههای ساسانی و اسلامی در اختیار موزه متروپولیتن.
در این میان، محمدعلی فروغی و پسرش محسن، پروفسور پوپ و همدستانش نیز به ثروتهای هنگفت رسیدند. و حتی پروفسور هرتسفلد، که از سال 1931 تا پایان 1934 از سوی دانشگاه شیکاگو سرپرستی اکتشافات تختجمشید را به دست داشت، توانست سهمی قابلاعتنا از غارت آثار باستانی ایران به جیب زند. در اسناد سفارت آمریکا در تهران چند بار به خروج مخفیانه آثار باستانی ایران توسط هرتسفلد اشاره شده و حتی سارق طماعی چون پروفسور پوپ بارها هرتسفلد را به سرقت آثار تختجمشید متهم کرده است. هرتسفلد یهودی است و از برجسته ترین شخصیتهای علمی مورد تفاخر یهودیان و دانشگاههای اسرائیل بهشمار میرود. در دانشگاههای غرب از هرتسفلد به عنوان ایرانشناس و باستانشناس برجسته فراوان تجلیل میشود. معهذا، امروزه دیوید استراچمن در دادخواست خود علیه موزه فیلد شیکاگو هرتسفلد را «قاچاقچی و سارق آثار باستانی» میخواند. استراچمن میگوید: هرتسفلد سارق و قاچاقچی آثار باستانی بود؛ بنابراین مجموعهای که در موزه فیلد به عنوان «کلکسیون هرتسفلد» نگهداری میشود در واقع به ایران تعلق دارد و لذا باید به نفع موکلان اسرائیلی او مصادره شود. [2] این مجموعهای ارزشمند از آثار دوران هخامنشی به سرقت رفته از ایران است که هرتسفلد در سال 1945، دو سال قبل از مرگش، به موزه فیلد فروخت. موارد دیگری از سرقتهای هرتسفلد را نیز میشناسیم. یک مورد، 240 سکه دوره اشکانی است که در کاتالوگها بهنام هرتسفلد ثبت شده است. [3]
مقامات دزد حکومت رضا شاه به دلیل دهن لق بودن هرتسفلد و دشمنی و رقابت او با پوپ خواستار برکناری هرتسفلد شدند. (هرتسفلد از حکومت رضا شاه نیز بدگویی میکرد.) در نتیجه، در اوائل سال 1935 اریک اشمید آلمانی به عنوان سرپرست اکتشافات پرسپولیس (تختجمشید) جایگزین هرتسفلد شد. در این زمان اشمید مدیر موزه بوستن، وابسته به دانشگاه پنسیلوانیا، بود. اشمید تمایلات هیتلری داشت. به خاطر این ماجرا، هرتسفلد از دانشگاه شیکاگو به شدت دلخور شد. او در سال 1948 در شهر بال سویس درگذشت.
***
مطالبی که گفته شد، ماهیت غارتگرانه عملکرد موزههای آمریکایی را در ایران روشن میکند. مُعظَمترین موزههای آمریکایی، با سرمایهگذاری هفتصد هزار دلاری، طی ده سال (1931-1941) بخش مهمی از آثار باستانی دورانهای پیش و پس از اسلام تمدن ایرانی را به غارت بردند که غیرقابل ارزشگذاری است. در جریان انتقال این گنجینه عظیم مقادیر زیادی از الواح گلی تختجمشید، به دلیل حمل نامناسب با الاغ و کشتی به آمریکا، خرد شد که بعداً این الواح بلااستفاده به ایران مسترد گردید. در جریان این انتقال، چنانچه در تصویر زیر نمایان است، شاخ سرستونهای تختجمشید را بریدند و به این ترتیب آثار منحصربهفرد فوق را ناقص کردند، تا راحتتر و با هزینه کمتر به آمریکا حمل شود. در جریان این غارت، بخش مهمی از میراث فرهنگی ایران به دست دلالان و سارقین، که در کسوت «دانشمند» و «دولتمرد» عمل میکردند، به مجموعههای خصوصی انتقال یافت و ناپدید شد. به این ترتیب، در دوره ده ساله فوق فاجعه فرهنگی عظیمی رخ داد که خسارات آن را با معیارهای مادی نمیتوان سنجید.
تنها با انتشار کتاب دکتر محمدقلی مجد در سال 2003 بود که موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، به خاطر حفظ آبروی خود، در اردیبهشت 1384 بهناگاه سیصد لوح گلی دوره هخامنشی را به ایران مسترد کرد. در آن زمان، مقامات فرهنگی و مسئولان میراث فرهنگی ایران در خواب غفلت بودند. آنان از قراردادهای دوره رضا شاه اطلاع نداشتند و تا آن زمان هیچگونه تلاشی برای استرداد آثار باستانی امانی ایران در آمریکا انجام نداده بودند. بنابراین، عجیب نیست که از «سخاوتمندی» و «امانتداری» آمریکائیان شگفتزده و سپاسگزار شدند. پس از آن نیز بار دیگر متولیان میراث فرهنگی کشور به خواب عمیق غفلت فرو رفتند. آنان نه تنها برای استرداد مابقی الواح گلی تلاش نکردند بلکه برای یافتن اسناد مالکیت ایران بر هزاران قطعه آثار منحصربهفرد دورانهای باستانی و اسلامی ایران در موزههای مختلف آمریکا، از جمله موزههای شیکاگو و متروپولیتن، هیچ کنکاشی نکردند و هیچ دعوی حقوقی را در مجامع قضایی و بینالمللی اقامه نکردند.[4]
نمیتوان به حسننیت مسئولان موزه شیکاگو و سایر موزههای آمریکایی اعتماد کرد. اقامه دعوی اسرائیلیها برای مصادره آثار باستانی ایران در موزههای آمریکا ماجرایی مشکوک و پیچیده است که پس از فاش شدن مالکیت ایران بر الواح گلی دوره هخامنشی طراحی و اجرا شد. برای مقابله با این جریان هشیاری و آگاهی اوّلین شرط برای هر اقدامی است.
مایملک ایران در موزههای آمریکا به الواح گلی فوق محدود نیست. مقامات موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و سایر موزههای آمریکایی باید پاسخگوی وضع مالکیت هزاران قطعه آثار ایرانی باشند و روشن کنند که این قطعات را چگونه و از طریق چه کسانی به دست آوردهاند و هم اکنون این آثار متعلق به کیست؟ آیا ماجرای شکایت اسرائیلیها برای لاپوشانی و لوث کردن این مسئله مهم طراحی نشده است؟