نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

صلیب (چلیپای) شکسته

 

 

صلیب یا چلیپای شکسته یک نشانه آریایی است . در ایران و هند پیشینه دارد و به احتمال بسیار قوی از ایران بر اثر ارتباط و رفت و آمد های سیاسی، اقتصادی و نظامی دوران باستان به یونان رفته است .

چلیپا نخستین بار در حدود خوزستان یافت شد و مربوط به پنج هزار (5000) سال پیش از میلاد می‌باشدو به این ترتیب پیشینه تاریخی آن در ایران به احتمال ، بسی کمتر از سابقه آن نزد آریاییان هند است و هرتسفلد آن را ”گردونه خورشید“ نامیده است .

آثار بسیاری با این علامت در ایران کشف شده است بطور مثال این نگاره بر دهانه پاره ای از خمره‌های سفالین که مرده‌ها را در آن دفن می‌کرده‌اند دیده شده است . وضع این خمره ها نشان می‌دهد که آنها را به شیوه‌ای در دامنه تپه و کوهها در خاک می‌گذارده‌اند که معمولا "در دامنه تپه یا کوهستان رودخانه ای روان بوده و دهانه خمره رو به خورشید است که نمونه های آن تقریبا" در پانصد (500) متری آثار تاریخی طاق بستان در کرمانشاه دیده شده است.

کیفیت این گورستان نشان می دهد که مربوط به دوره مهرپرستی می‌باشد.

این نقش برروی پارچه دوران اشکانی که از کوزه‌های خمره‌ای به دست آمده و همچنین برروی بسیاری از سفال های کشف شده حک شده است.

با پژوهشی در یونان پی می بریم که در عصری عالم را ترکیبی از عناصر چهار گانه (آب ، باد ، خاک و آتش ) ذکر کرده اند و با بیان این مطلب باید دانست که این علامت در یونان باستان نیز سابقه دارد. چون هنر ایران و یونان متقابلا" در یکدیگر تاثیر گذارده اند و بنا به نوشته گیرشمن هنر ایران بخصوص نواحی سیلک لرستان تاثیر زیادی در هنر یونان بخشیده است و سابقه نقش چلیپا در ایران قدیمی تر از سال پانصد (500) پیش از میلاد است به احتمال قوی این علامت از ایران به یونان رفته و ارزش سمبولیک پیدا کرده است.

با نگرش به این سابقه و طرز تفکر اندیشمندان یونانی و همچنین تبادل فرهنگی و ارتباطات نظامی و سیاسی که در عصر دولت هخامنشی میان ایران و یونان و مصر جریان داشته است و بنا به سنتی که از روزگاران دور نسبت به عناصر چهارگانه که سازنده و پردازنده و گرداننده عالم هستی هستند احترام و تقدیس مرعی شده است و با اعتقاد به اینکه از ترکیب و نزدیکی این عوامل به نسبت معین هستی و موجودیت شکل گرفته است ، باید پنداشت این علامت هر شاخه یا هر خانه اش که به پروانه های آسیای آبی و بادی بی شباهت نیست ، جای یکی از عناصر یا مظهر یکی از عناصر بوده است که برروی هم با گردش و چرخش خود نظام طبیعت و ذات آفرینش را حفظ می کنند و حرکت و تغییر و یا حیات و ممات بوجود می آورند ، و رفته رفته این پیکره به صورت ”سمبل“ در آمده و با دیدن آن بر اثر تداعی معانی ، عناصر چهارگانه مقدس در ذهن جایگزین شده و احترامات مذهبی مقرر به عمل می آمده است.

آنچه از اوستا و با توجه به مقایسه خورشید یشت و مهر یشت بر می آید و با توجه به اینکه خورشید در روایات دینی گردونه ای نداشته و گردونه خاص مهر بوده است و با توجه به اینکه مهرپرستی از آیین های بزرگ جهان و یادآور عهد آریایی کهن می باشد که رفته رفته با اصول آیین زرتشت و فلسفه مزداییسم ، در آن اصلاحاتی بعمل آمده است ، آیا بهتر نیست چلیپا را گردونه مهر بلند پایه بدانیم نه گردونه خورشید؟

با توجه به اینکه نشانه چلیپا به شاهین و فروهر هم بسیار نزدیک است ، می توان پنداشت در زمانی که از اهمیت مهر کاسته شد ، نشانه مقدس میتراییسم رفته رفته به شاهین مبدل شده و شاهین و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوی و روحانی این نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مینوی گردیده است .

طبق برداشت عده ای دیگر چلیپا و چلیپای شکسته نماد روح می باشد.

 انسان دوران باستان از هنگامی که دریافت تن بی جان تنفس نمی کند ، نفس را در مقام روح مورد توجه قرارداد . وقتی انسان می‌مرد، انگار چیزی از بین نمی‌رفت ، بلکه روح بدن را ترک می کرد و همچون پرنده ای به سوی آسمان ها به پرواز در می آمد . بدین ترتیب ، پرنده به شکل چلیپا تجسم یافت و چلیپا نماد روح گردید. هنگامی که زائری به زیارتگاهی قدم می نهد معمولا" برای رستاخیز روح متوفی دعای کوتاهی می خواند. در واقع ، دعا تبدیل به ذره ای از روح می شود که رستاخیز را تسریع می‌کند. به همین ترتیب هنگامی که معمار یا حجاری زیارتگاهی را می‌سازد با این اعتقاد که چلیپا نماد حجاری شده روح است و به فرد درگذشته حیات دوباره خواهد بخشید ، بنا را با چلیپا تزیین می کند.

مقبره شاه نعمت اله ولی در ماهان کرمان دو مناره دارد که تمام آن با چلیپا تزیین شده است ، این صلیبها دو نوع اند ، یکی سفید و دیگری سیاه.

مناره باغ قوشخانه اصفهان با صلیب های مجوفی که در صلیب های شکسته ادغام شده اند تزیین شده است.

ترکیب چلیپا و چلیپای شکسته به عنوان یک واحد تزیین حاصل تفکری هنرمندانه است.

آرامگاه شیخ صفی‌الدین در اردبیل کاشی‌های تزیینی فراوانی دارد. در قسمت بالای این تصویر یک پیکان سیاه در زمینه سفید دیده می شود . این پیکان اضافه شده است تا چلیپای خطی سیاه که در بین دو چلیپای شکسته سفید قرار گرفته نمایان شود.

این شکل شامل هشت (8) قسمت است که در هر قسمت یک چلیپای خطی در بین دو چلیپای شکسته نقش بسته است . چنین شکلی و تزیینی موید این نظر است که از لحاظ منشا و کاربرد ، چلیپای شکسته معادل چلیپا است که هر دوی آنها نماد روح اند و از آنها برای تزیین مقبره ها استفاده می شده است.

 

 منبع: پایگاه :  http://www.yataahoo.com/Art/Chalipa.htm

گردآورنده:  فرناز خسروی

منابع :مجله باستان شناسی و تاریخ – سال سوم – شماره دوم – بهار و تابستان 1368 – صفحات 49-46

گردونه خورشید یا گردونه مهر – نصرت اله بختورتاش – سال نشر :1356 خورشیدی – صفحات 32-5

 

تاراج میراث ملی ایران در آمریکا

مسئول دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران در گفت و گو با فارس:

رسانه‌ها نسبت به تاراج میراث ملی ایران در آمریکا واکنش نشان دهند

خبرگزاری فارس: مسئول دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران ضمن هشدار درباره خطر نابودی میراث ملی ایران در آمریکا از رسانه‌های کشور خواست در این باره واکنش نشان دهند.

عباس سلیمی نمین در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی فارس گفت: الان هیچ روزنامه‌ای تیتر اول خود را به این امر اختصاص ندادند و فقط اخبار جزئی در روزنامه شرق منعکس می‌شود. چرا روزنامه‌ها به این امر نمی‌پردازند؟ روزنامه‌ها باید تا روشن شدن و بازگرداندن این الواح به طور مستمر در این باره تیتر اول داشته باشند.
مسئول دفتر تدوین تاریخ معاصر ایران و کارشناس مسایل استراتژیک درباره آثار تمدن ایلامی که نیم قرن پیش از اطراف تخت جمشید به آمریکا انتقال داده شد، گفت: سابقه انتقال 23 هزار لوح از تخت جمشید به آمریکا به ابتدای روی کار آمدن رضاخان باز می‌گردد. آن زمان، امتیاز کاوش در آثار باستانی به آمریکایی‌ها و آلمانی‌ها داده شد که البته همه کارشناسان این کشورها، یهودی بودند.
وی افزود: آقای اشمیت، مسئولیت کار در تخت جمشید را به عهده گرفت و کتابی هم به نام "تخت جمشید" منتشر کرد که خوشبختانه در این اثر، تصاویری منتشر شده که بیانگر تخریب آثار باستانی در تخت جمشید است.
سلیمی نمین ادامه داد: در اطراف تخت جمشید آثار وسیع‌تری از تمدن ایلامی کشف می‌شود که به لحاظ وسعت عظیم تر از تخت جمشید بوده است اما بعد از کاوش این منطقه، آمریکایی‌ها در سال 1307 طی نامه‌ای از رضاخان درخواست می‌کنند تا به صورت امانت، این آثار را به دانشگاه شیکاگو منتقل کنند تا خوانده شود و رضاخان موافقت می‌کند و رسما 23 هزار لوح به شیکاگو انتقال می‌یابد.
وی گفت: آنچه مایه تاسف است این که در طی این سال‌ها هرگز اقدامی برای بازگرداندن این الواح نشد. در دوره پهلوی، علتش معلوم بود زیرا بنا بر نابودی آثار ایلامی بود تا تاریخ ایران فقط هخامنشی محور باشد یعنی تاریخی که بر اساس پیوند بین یهود و اقوام ایرانی شکل بگیردف در حالی که ما تاریخ 8 هزار ساله و حتی قدیمی‌تر داریم.
سلیمی نمین گفت: تاریخی با قدمت بیشتر در اطراف تخت جمشید از بین می‌رود به گواه کتابی که خود آقای اشمیت تدوین کرده تمام الوح به آمریکا منتقل می‌شود تا امکان دستیابی ملت ایران به این الواح نباشد و شناخت تمدن ایران فراهم نشود.
رئیس مرکز تدوین تاریخ معاصر ایران ادامه داد: در دوران پهلوی، آنها کاملا تسلیم سیاست‌های آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها بودند و مایه تاسف و تاثر است که هیچ اقدامی برای بازگرداندن این الواح نشد اما اخیرا نامه‌ای از سوی میراث فرهنگی به دانشگاه شیکاگو نوشته شد و درخواست بازگرداندن این الواح شد. بعد از چنین درخواستی، ظاهرا تمهیدی از آمریکایی‌ها برای باز نگرداندن این الواح صورت گرفته است.
وی گفت: آن چه که بیشتر مایه تاسف است این که بسیاری از روشنفکران و کسانی که مدعی دفاع از میراث فرهنگی ما هستند، نسبت به تعدی آمریکایی‌ها به حقوق ایران طی سال‌های گذشته یعنی از آغاز روی کار آمدن رضاخان توسط انگلیس و نیز بعد از انقلاب اسلامی، هیچ اظهار‌نظری نمی‌کنند در حالی که در کتاب‌های مختلف، انتقال این الواح به آمریکا منعکس است و در اسناد رسمی این قضیه وجود دارد.
سلیمی نمین ادامه داد: نزدیک نیم قرن این اثار مهم و تعیین کننده که مطالعه در این الواح خیلی از مسایل را روشن می‌کرد، در اختیار ما نبود تا همان تاریخی که صهیونیست‌ها تعیین کردند برای ما کفایت کند و خودمان واقعیت‌های تاریخ باستان را درک و کشف نکنیم.
وی با ابراز تاسف گفت: بسیاری از روشنفکران این هجمه و تعدی را منعکس نکردند. الان هم هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند، در حالی که باید جلوی تاراج این آثار تعیین‌کننده در تاریخ ما را گرفت. من فکر می‌کنم برخی روشنفکران که در سال‌های گذشته همچنان منعکس کننده همین تاریخ تعیین شده از سوی صهیونیست‌ها برای ما هستند، مایل نیستند تغییری در این تاریخ داده شود. یعنی در واقع نمی‌خواهند معلوم شود که آیا تاریخ هخامنشی محور است یا این که ما تاریخ بسیار بالنده ای در قبل از هخامنشیان داریم و اصلا هخامنشیان متعلق به ایران نیستند. این واقعیتی است که اگر امروز ملت ما آن را بفهمند خیلی از چیزها تغییر می‌کند. چون بسیاری از محققان معتقدند که هخامنشیان یک جماعتی هستند که از طرف روسیه به ایران آمدند و با ملت ایران درگیر شدند و قتل‌عام‌های زیادی انجام دادند و بعد هم ناگزیر به ترک ایران شدند.
سلیمی نمین ادامه داد: این یک بخش از تاریخ است که خیلی از روشنفکران متمایل به غرب نمی‌خواهند این روشن شود و به همین علت در برابر آنچه که دانشگاه شیکاگو به عنوان متصدی ترمیم تخت‌جمشید انجام داده سکوت می‌کنند. این دانشگاه بسیاری از آثار اطراف تخت جمشید را دخل و تصرف کرده، سنگ نوشته برای ما ساخته است و بعضی آثار را از بین برده و بعضی آثار را به وجود آورده است و این اگر برای ملت ما روشن شود، بسیاری از تعدی‌هایی که در دوران پهلوی به ما وارد شده، روشن می‌شود که از بسیاری از تجاوزات مادی تلخ ترا است زیرا اگر در هویت ملتی دخل و تصرف و مخدوش شود، بسیار جنایتکارانه تر از آن است که مثلا نفت ما را تاراج کنند. لذا لازم است همه دلسوزان یک صدا در برابر این برنامه مخالفت کنیم و جلوی این جنایت را بگیریم.
سلیمی نمین در پاسخ به این نکته که سازمان میراث فرهنگی گفته است قسمت اعظمی از الواح به ایران بازگشته و نامه‌ای در این باره به موزه شیکاگو نوشته شده است، گفت: چرا تعبیر موزه به کار برده می‌شود؟ اصلا دانشگاه شیکاگو که موزه نیست. دانشگاه شیکاگو به عنوان کارشناسان به کار گرفته شده قرار بوده که این متن‌ها را بخوانند و بازگردانند. اما قطعا هدف دانشگاه شیکاگو نابودی آثار ایرانی قبل از هخامنشیان بوده است و باید معلوم شود چرا دانشگاه شیکاگو قصد نابودی تاریخ ما را داشته است.
وی گفت: معتقدم اگر افکار عمومی را بسیج نکنیم، با یک نامه که به شیکاگو بنویسیم، این دانشگاه الواح را باز نمی‌گرداند.
سلیمی نمین خاطرنشان کرد: نه در دولت خاتمی و نه در دولت هاشمی متاسفانه به رغم اطلاع ما از این قضیه هیچ اقدامی صورت نگرفته است و تاکنون هیچ لوحی به ایران باز نگشته است به رغم این که نامه‌ای در یک ماه پایانی سال 84 به شیکاگو نوشته شده است.
مسئول دفتر مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران در پایان به کتاب «یادنامه» خود که خاطرات سفیر اسرائیل در ایران است اشاره کرد و گفت: در بخش نقد این کتاب، شمه‌ای از تاراج آثار ایرانی از سوی اسرائیلی‌ها ذکر شده است.

آشنایی با دوره پارینه سنگی

از پیدایش انسان بر روی این کره خاکی حدود چهار میلیون سال می گذرد. این دوره را انسان شناسان دوران " پارینه سنگی " نامیده اند.


به استناد دست افزارهای سنگی ساده ای که از انسان در مناطق شرقی و جنوب شرقی قاره آفریقا به دست آمده است، از پیدایش انسان بر روی این کره خاکی حدود چهار میلیون سال می گذرد.

این دوره را انسان شناسان دوران " پارینه سنگی " نامیده اند و برحسب تغییراتی که به مرور زمان در کاراکتر شدن این دست افزارها پدید آمده، دوران پارینه سنگی به سه دوره قدیم، میانی و جدید تقسیم شده است.

ایران در دوره پارینه سنگی ( Lower Palaeolithic ):

بررسیهای باستان شناسی – انسان شناسی در ایران امروزی برای شناسایی دوره پارینه سنگی، هم جدید و هم محدود است. به دلیل همین دو امر، اطلاعات به دست آمده نیز بسیار ناچیز و در محدوده ظن و گمان است.
 غاری پارینه سنگی در  نیشابور


ولی به نظر می رسد که با توجه به جغرافیای طبیعی و وضعیت اقلیمی ایران، در این سرزمین دستهای کوچکی از انسان به صورت پراکنده قادر به زیست و تامین نیازهای غذایی خود بوده اند. این گروهها با جمع آوری فرآورده های نباتی که در ایران به صورت خود رو قابل گرد آوری و استفاده بوده اند و همچنین با شکار حیوانات و صید آبزیان و شاید پرندگان، غذای مورد نیاز خود را تامین می کردند و در امر تامین غذا از ابزارهای بسیار ساده و متناسب با تهیه نوع غذا از سنگ، چوب و استخوان حیوانات سود می جستند.


چون آثار دوره پارینه سنگی قدیم را که در چند منطقه از ایران گزارش کرده اند، بر اساس یک فصل بررسی ارائه شده است، در صحت آنها هنوز نکات ابهام آمیزی وجود دارد. ولی، از آنجا که این گزارشها در حال حاضر در نوشته های مربوط به این دوره از حیات انسان در ایران، تا به دست آمدن مدارک دقیقتر، راه یافته است، ناچار به ارائه آنها به عنوان اسناد و مدارک دوره پارینه سنگی در ایران، مخصوصا" دوره قدیم آن، هستیم. این مدارک از سه منطقه ایران شناسایی شده اند که عبارتند از:

منطقه ای در نزدیکی " بقبقو " در حدود یکصد و چهل کیلومتری مشهد در اطراف بستر خشک " کشف رود" خراسان.

آثاری شامل چند افزار سنگی از منطقه ای واقع در آذربایجان، در مثلث بین مراغه، تبریز و میانه، نیز به دست آمده است که بنا به گزارش متعلق به دوره پارینه سنگی قدیم است.

ابزار سنگی به دست آمده از منطقه " لدیز " سیستان که قدمتی برابر با یکصد هزار سال قبل دارند و از نظر فن ابزار سازی، آنها را جزو نوع آشولین ( Acheulean ) یعنی جدیدترین ابزارهای سنگی دوره پارینه سنگی قدیم طبقه بندی کرده اند.

با توجه به چگونگی پراکندگی و توزیع مناطق معرف دوره پارینه سنگی قدیم در ایران، جای هیچ گونه تردیدی نیست که بررسی و تحقیق درباره پارینه سنگی قدیم در ایران به تنهایی و بدون در نظر گرفتن و ضعیت مناطق همجوار امکان پذیر نیست. از طرفی، مطالعات مربوط به دوره پارینه سنگی قدیم در مناطق همجوار، یا انجام نشده است و یا چنان مغشوش و غیر قابل قبول است که قابل استناد نیستند.

مثلا"، در ترکمنستان مطالعاتی که در این دوره انجام شده به هیچ صورت با واقعیت علمی مطابقت ندارد. زیرا تمامی آثار سنگی قبل از استقرار در آن نواحی، به دوره میان سنگی و نوسنگی منسوب شده اند.
 یک نمونه ابزار سنگی (مشته سنگ) مورداستفاده در دوره پارینه سنگی


علاوه بر موارد فوق، باید افزود که تعیین قدمت آثار از طریق استفاده از روشهای علمی مانند آزمایشات موسوم به پتاسیم آرگون (Potassium Argon ) و تعیین جهت قطب مغناطیسی( Magnetic Polarity Chronology ) و یا مقدار اورانیوم توریوم ( Uranium Thorium ) که در دیگر نقاط جهان با موفقیت برای تعیین تاریخ دوره های پارینه سنگی به کار رفته است، هنوز بر روی آثار به دست آمده از ایران انجام نشده. به علاوه، وضعیت مربوط به دورانهای زمین شناسی از جمله دوره پله ایستوسین ( Pleistocene ) یعنی دوره که در آن انسان بر کره زمین پدیدار شده است، در ایران تاریک و مبهم می باشد.