نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

من متولد شدم

سلام

امروز ۱۷ بهمن ۱۳۵۸ و من الان 4 ساعته که تو یک روستای دور افتاده تو همدان متولد شدم

الان فقط دارم گریه می کنم که چرا منو هل دادن تو این دنیا

تازه می‌خواستم از خدا گله کنم که بابا مگه من چی کار کرده بودم که باید به این دنیا می اومدم؟

قراره چه گلی به سر این دنیا بزنم؟

من گریه دارم

اما می دونید آخرش خدا به من چی گفت؟

گفت که

جایی که میری مردمی داره که
می شکننت نکنه غصه
بخوری من همه
 جا باهاتم
. تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری،
قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم
 که همراهیت کنه، ومرگ که
 بدونی برمیگردی
 پیشم
اونوقت بود که من آروم گرفتم

زمین مهمتر از نسان

مقدمه

 

هیچگاه با خود فکر کرده ایم که انسان ها چرا مهاجرت می کنند؟

دولت ها چرا با هم می جنگند؟

چرا اینقدر اختلاف میان انسان ها وجود دارد؟

 اولین بعد قابل اشاره برای مهاجرت جدایی ساکنان از  سکونتگاه اصلی و رفتن به سکونتگاه جدید است. به طور معمول چون انسان ذاتاً موجودی مثبت طلب است و همواره در جستجوی جایگاهی بهتر تلاش می کند به همین دلیل بیش از 90 درصد مهاجرت ها به سوی مناطقی بهتر و جمعیت بیشتر اتفاق می افتد.

این موضوع در گذشته های دور نیز به همین منوال بوده که نمونه بارز آن را اکنون نیز می توان در کوچ عشایر، مهاجرت روستاییان به شهرها و مهاجرت مردم کشورهای فقیر به ثروتمند مشاهده کرد.

آن زمان تنها تفاوتی که وجود داشته در میزان جمعیت و نبود شهرهای بزرگ بوده است .

با این حال همواره زرق و برق شهری باعث مهاجرت یا هجوم افراد بیگانه به مناطق شهری بوده است. اکنون نیز به خوبی می توان این موضوع را در مناطق مورد اختلاف کشورها به خوبی مشاهده کرد. کشور هیچگاه در مورد افراد تحت سکونت در یک منطقه باهم نمی جنگند بلکه به خاطر زمین با هم به جنگ و خونریزی می پردازند.

زمینی که در گذشته تنها چراگاهی بوده برای دامهایشان و اکنون پر است از معادن و ثروت های فراوان.

در این نوشتار سعی خواهیم کرد که در چند فصل به موضوعاتی چون مهاجرت و آثار آن در جوامع گذشته و حال- اهمیت زمین در دیدگاه جوامع- اعتقاد های پیشینیان نسبت زمین و در نهایت نتیجه گیری در این زمینه بپردازیم.

به یاد کسی که از دست می رفت اما یکی دستش را گرفت و نجاتش داد

سلام

ن- می دونم که بد قولم اما به دل نگیرین

می دونم که خیلی وقته نیومدم اما خواهش می کنم ببخشین

 می دونم که باید می نوشم اما بزرگواری کنین

 

ف- دو روز پیش بود،‌ اتفاقی افتاد که تنها یه نفر از اون خبر داره  و اون هم کسیه که خودش هنوز نمی دونه چقدر در حق من لطف کرد با این که می دونم تو این مدت دندون رو جیگر گذاشت و هیچی نگفت نمی دونم چی باید بگم اما می خواهم درد دلم را بخونی

شاید بپرسید چرا؟

 

ر- نه فقط به خاطر این که دوستش دارم،‌ نه تنها به دلیل این که خیلی صبوره، بلکه به خاطر همه این ها و البته یه دلیل دیگه

اون باعث شد خیلی چیزها را بفهمم. چیزهایی که داشت دیر می شد اگه نمی فهمیدم. تازه فهمیدم که واقعا چقدر زود دیر می شه و ما آدم ها نمی فهمیم .

ت- تازه الان فهمیدم که عشق یعنی چی و دوست داشتن یعنی چی و چرا دکتر شریعتی فریاد می زنه که "خدایا به هر که دوست تر می داریش بیاموز که دوست داشتن از عشق بالاتر است"

حالامی خواهم اینجا یادم بیاد که نارون باعث شد من به اون نزدیک تربشم.

باعث شد که من بیشتر بشناسمش.

باعث شد که خودم و افکارم را به اون بشناسونم و اون هم همینطور اما دریغ که من داشتم می ذاشتم این درختی که داره دو سالش می شه کم کم خشک بشه اما دیگه نمی خواهم آب را ازش دریغ کنم.

ی- حالا می خواهم بدونی که من چند شبه خیلی سخت می گذرونم . باور کنی که اگر می خوابم با فکر این که چرا اینقدر تغییر کردم می خوابم.

ت- می خواهم فریاد بزنم فریاد بزنم که به خدا که خیلی وقته یه فال حافظ نگرفته بودم که خواجه شیراز را...

می خواستم بگم که همیشه نمی خواستم این طور باشم اما داشتم می شدم

ی- می خواهم بدونی که الان در عذابم به خاطر همه اون چیزهایی که فقط تو می دونی و خدا