نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

این روزها اما کشتی خاطر انسان بار دیگر به گل می نشیند وقتی می بیند این همه جنایت در غزه به راحتی جلوی چشم های هزاران دوربین اتفاق می افتد. آنوقت هیچ کس حتی به خودش زحمتی نمی دهد که گوشه چشمی به آن بیچاره هایی که هر روز هر روز در آن فلاکت می افتند و می میرند داشته باشد. 

قصد سیاسی صحبت کردن ندارم اما به نظر می رسد که تنها صدای ایران هم در این میان به هیچ عنوان خریداری نخواهد داشت. 

و متاسفانه بازهم کسانی که این میان برنده می شوند کسانی هستند که امپریالیسم رسانه ای و توده های رسانه های دنیا را در اختیار دارند.

یه فسقلی

وقتی یه نفر دلش می گیره با خودش فکر می کنه که چرا این اینطور شده 

وقتی یه نفر دلش می گیره با خودش می گه ای کاش بتونم یه مسافرت برم 

یه دل سیر داد بزنم 

یه دنیا گریه کنم  

یا این که یه شهر پیاده روی کنم 

اما وقتی هیچ کدوم از این ها را نتونه انجام بده دوست داره یه بیابون پیدا کنه بره اونجا زیر آفتاب داغ بشینه و حموم آفتاب بگیره 

شاید اون وقت آفتاب بزنه به سر مبارک  و یه مقدار سر عقل بیاد. 

حالا اگه این شخص یه باستان شناس باشه می دونید چیکار می کنه؟ 

هیچی یا به عکس های قدیمی نگاه می کنه یا این که می ره تو سایت باستانشناسی تو بربیابون 

اون وقت خودش را با گذشته های دورتر مشغول می کنه جالبه که اونجا ممکنه با هیچکس حرفی نزنه ولی وقتی که از تو سایت می آد بیرون کلی دست نوشته همراهشه که آخرش می شه یه کتاب مثل همه کتاب های دیگه اما اون این بار یادش می مونه که این مطلب را وقتی نوشته که خیلی از همه مردم دلش گرفته بود.  

دست آخر هم می شه یکی مثل این فسقلی 

 

 

پیرمردی گرسنه و بیمار

گوشه قهوه خانه ای می خفت

رادیو باز بود و گوینده

از مضرات پرخوری می گفت