نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

یه شعر

سلام این شعر دلنشین را همکار سابق و دوست گرامیم آقای نوروزی فرستادن. دیدم خیلی خوبه گفتم که شما هم از خوندنش لذت ببرین. در ضمن اگه خواستین می تونین به آدرس وبلاگ ایشون به نام جستار که آخر مطلب آوردم سر بزنین .

 

راستی اگر گُل نبود، کتاب و شکوفه نبود
آن وقت پروانه کجا به دنیا می‌آمد، کجا می‌مُرد؟
اینجا چقدر تاریک است
نفسهایت را یکی‌یکی می‌شماری
بعد چوب‌ْخطِ خالی،
یک دیوار و هزار سال ستاره‌ی دور ...!
حالا چشمهایت را ببند و بشمار!
چه می‌دانم
ستاره‌ها را بشمار، خودِ اعدادِ خاموشِ ثانیه را تا صدهزار!
یک ساعت مانده به این اتفاق
داشتم چمدانم را می‌بستم.


روی چهارپایه نشستم
گفتند: بایست!
گفتم: چشم.
بعد بی‌گناهیِ دریا به گردنِ من افتاد!


تو دستم را بگیر
خودم برخواهم خاست،
دارد چشمهایم به روشنایی عادت می‌کنند!
یک‌وقتی به تاریکی بَد نگویی،
من یکی ... مسافرِ این راه نبوده‌ام.

آدرس وبلاگ جستار    http://m-norouzi.blogfa.com 

رمز گشایی از خط ایران باستان

خیلی ها از من می پرسن که این خطوط میخی که توتخت جمشید نوشته شدن را چطوری تونستن بخونن.

اینجا می خوام روند کشف رمز خط میخی و خطوط دیگه را به شما نشون بدم.

 

اگر چه سنگ‌نوشته‌های پادشاهی و الواح اقتصادی درباره هخامنشی برای بازسازی تاریخی آن دوران مهم است، اما اهمیت این سنگ‌نوشته‌ها برای منطقه خاورمیانه از بعد دیگری نیز قابل بررسی است. به واقع بدون سنگ‌نوشته‌های داریوش و جانشینان وی در تخت جمشید و بیستون، کسی نمی‌داند که آیا باستان شناسان قادر بودند خط میخ با تاریخ سه هزار ساله اش را رمزگشایی کنند یا نه. به واقع در رمزگشایی از خطی میخی نخست سنگ‌نوشته‌های هخامنشی خوانده شدند.

 تفاوت اصلی و مشکل عمده در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی نسبت به سنگ‌نوشته‌های مصری در این بود که سنگ‌نوشته‌های مصری به غیر از خط هیروگلیف، متنی نیز به زبان یونانی وجود داشت که زبانی شناخته شده بود اما سنگ‌نوشته‌های هخامنشی به 3 زبان نوشته شده‌اند که هر سه زبان و خط شناخته شده نبودند. کار رمزگشایی از این نوشته‌ها به حدی سخت بود که برای این کار گروهی از کارشناسان و متخصصان خط پس از نیم سده تلاش بی وقفه سرانجام توانستند خلاصه‌ای از سنگ‌نوشته‌ها را تهیه و ترجمه کنند. در بین این کارشناسان گروتفند Grotefend آلمانی کسی بود که با حدس و گمان توانست به نتیجه قطعی برسد. وی در مرحله اول حدس زد که خط اول در این سنگ‌نوشته‌ها که علائم نوشتاری کمی نیز در آن به کار رفته است می‌‌بایستی زبانی ایرانی باشد. سپس با بررسی 2 سنگ‌نوشته کوتاه مشکوفه از تخت جمشید وی متوجه شد که علایم مشابهی بر روی هر یک از این سنگ‌نوشته‌ها وجود دارد. ازاینرو حدس زد که این علایم باید نام پادشاهان هخامنشی باشد و به این ترتیب توانست نام داریوش، خشایار و یشتاسپ و واژه پادشاه را از بین سایر کلمات جدا و شناسایی کند. این کشف اولیه برای شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار می‌‌رفت.

 ازاینرو به نظر می‌‌رسید که شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار می‌‌رفت. ازاینرو به نظر می‌‌رسید که مرحله اصلی برای خواندن متون سنگ‌نوشته‌ها طی شده است و سرانجام در طول چندین سال، سایر حروف نیز شناسایی شدند. ازاینرو شرایطی مشابه سنگ‌نوشته‌های مصری به وجود آمد زیرا یک زبان (پارسی باستان) شناسایی شده بود. اما نوشته‌های عیلامی و بابلی سنگ‌نوشته‌ها به حد کافی مشکل بودند زیرا در این زبان‌ها علایم مهم بسیاری وجود داشت که برخی از این علایم به تنهایی ارزش معنایی متعددی داشتند. راولینسون Rawlinson در این امر تلاش بسیاری را انجام داد و به موفقیت‌هایی نیز دست یافت. وی ضمن تایید ارزش معنایی 15 حرف پارسی باستان، کار رمزگشایی از زبان بابلی را نیز آغاز کرد که بیش از 200 علامت دارد. در سال 1857، چهار نفر از دانشمندان به نام‌های راولینسون، هینکس HINKS، اُپرت Oppert و تالبوت Talbot به صورت مجزا از هم ترجمه‌های مشابهی از یک متن بابلی را ارایه دادند. ازاینرو به نظر می‌‌رسد که از این خط و زبان نیز رمزگشایی شده است. سرانجام زبان عیلامی در سال 1890 رمزگشایی شد. در این سال وَیسباخ Weissbach نخستین دستور زبان آن را ارایه داد. با این همه متن عیلامی سنگ‌نوشته‌ها در عصر هخامنشیان آنچنان سخت و مشکل است که امروزه تنها بخش‌های کوچکی از آن قابل فهم می‌‌باشد

افسانه گیل گمش - ۲

(Gilgamesh)

 

  

 گیل گمش پادشاه افسانه ای اوروک , شهر بسیار کهن سومر درمنطقه بین النهرین, است که پس از مرگ بمقام الوهیت رسید و به افتخار او در شهر اوروک مراسم مذهبی خاص ایجاد شد .این منظومه او را بصورت قهرمانی بزرگ , زیبا و خردمند تصویر می کند که دو سوم وجود او خدائی بود و تنها یک سوم وی به انسان میماند . با انکیدو(enkidou) دوست و همرزم خود پیروزیهای شگرفی بدست می آورد و عشق الهه ایشتار(عشتار) را بخود بر میانگیزد , ولی گیل گمش این عشق را نمی پذیرد .

 ایشتار از بی اعتنایی او بر آشفته می شود و از اینرو , گاومیش آسمانی را بزمین  می فرستد تا او را از پای در آورد و گشتزار ها را لگد کوب کند . ولی گیل گمش وانکیدو گاومیش را می کشند . آنگاه خدایان بدر خواست ایشتار بیماری مرگباری برانکیدو نازل می کنند . گیل گمش از مرگ دوست خود از پای درآمده خود از مرگ در هراس

 

می شود :

 

گیل گمش بر دوست خود ,انکیدو ,

بتلخی می گرید و سر بصحرا می نهد :

« آیا من خود نیز بسان  اآ بانی(   eabani نام دیگر انکیدو )  نخواهم مرد ؟»

اندوه در قلبم رخنه کرده است

از مرگ می هراسم , سر به صحرا می نهم »

 

به این ترتیب گیل گمش بر آن می شود که از راز زندگی و مرگ پرده برگیرد  . او از افسانه های کهن در می یابد که کسانی مانند اوت نا پیش تیم(outnapishtime)  و زوجه اش وجود داشته اند که به آنان زندگی جاوید بخشوده شده است . از اینرو راه دیار خدایان را پیش می گیرد و بسفری خطرناک دست می زند تا اوت نا پیش تیم را بیابد و از او بپرسد که چگونه زندگی جاوید یافته است . پس از سفرهای دور و دراز از موانعی هراس انگیز می گذرد و به کرانه دریای آسمانی می رسد . در آنجا   اله نگهبان درخت زندگی  saleeme وی را متوقف می سازد و باو می گوید که بیهوده در طلب هدفی واهی است , زندگی جاوید خاص خدایان است .

وی را اندرز می دهد که باز گردد و از زندگانی خود بهره برگیرد . ولی این پند اخلاقی  , که آشکارا در محافل عالی اشرافیت بابلی بشدت رواج دارد , هرگز گیل گمش را ارضا نمیکند . از اینرو براه خود ادامه می دهد و سرانجام به اوت نا پیش تیم دست می یابد . او نیز چیزی برای تسکین گیل گمش ندارد . اوت نا پیش تیم حکایت می کند که در زمان سلطنت او در شوروپاک( shouroupak) خدایان , که از آدمیان در خشم شده بودند , طوفان نوح را بزمین نازل کردند . همه چیز نابود شد مگر او و خانواده او , زیرا رب النوع  اآ که دوستدارشان بود انان را قبلا از مصیبت با خبر ساخته بود و خود او را بر آن داشته بود که یک کشتی بسازد . اینجای داستان دقیقا با داستان حضرت نوح پیوند خورده است .

هنگامی که طوفان فرو نسشت خدایان اوت نا پیش تیم و زوجه اش را نزد خود پذیره شدند و زندگی جاودان بانان بخشودند . وی سپس از گیل گمش پرسید : « و اینک کدامیک از خدایان ترا در محفل زندگان جاوید راه می دهد؟» هیچیک از خدایان انجام چنین خدمتی را بعهده نمی گیرد . از اینرو گیل گمش به اندرز  اوت نا پیش تیم در صدد بر می آید که با یک رشته عملیات جادوئی بر مرگ چیره شود . ولی در اینجا نیز شکست می خورد خسته و نا امید بسرزمین پدری باز می گردد و انکیدو را از قلمرو مردگان فرا می خواند تا « قانون زمین » را بشناسد و بسرنوشت غم انگیز اتباع نرگال (nergal   خدای سرزمین مردگان )  و ارش کیگال (  ereshkigal  الهه سرزمین مردگان و زوجه نرگال )  پی ببرد .

متاسفانه پایان منظومه از میان رفته است . گمان می رود که گیل گمش می میرد . منظومه گیل گمش بدون انکه مسئله مرگ و زندگی را حل کند , از انجا که نخستین مساعی انسان در انتقاد از مذهب در آن بجشم می خورد , اثری جالب توجه است . گیل گمش آن جسارت را دارد که خدایان را بمبارزه بطلبد و حتی بر آنان چیره شود خدایان ناگزیر می شوند عصیان او را چشم پوشی کنند . این منظومه در ادبیات سایر اقوام دنیای باستان تاثیری عظیم بجای گذاشته است .گیل گمش درحال مبارزه با یکی از خدایان

توضیح این که در آثار ادبی باستانیان برخی انسان ها پس از مرگ به مقام خدایی یا شبه خدایی می رسند و این موضوع نباید برای خوانندگان عجیب باشد.

چنین چیزی را می توان اکنون نیز پس از مرگ بسیاری از افراد با نفوذ در جامعه کنونی مشاهده کرد که برای آنها مقام والایی در نظر گرفته می شود.

« یاداوری این نکته خالی از فایده نیست که زمانی مسیحیان اروپا برآن شده بودند که از طریف انجیل و کتاب تورات مکان های ذکر شده را در آن بیابند و بین النهرین نخستین جایی بود که حقانیت کتاب های آسمانی را به طور شگفت آوری تایید کرد. افسانه گیل گمش و مخصوصا این بخش از آن که به داستان حضرت نوح اشاره دارد نیز گواه دیگری شد بر راستی و درستی داستان آن حضرت.»

 

 

گیل گمش درحال مبارزه با یکی از خدایان است