نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

حرف اول

سخن به نام تو آغاز می کنم ای خدای حکیم

این اولین وبلاگی نیست که من باز کرده ام اما امیدوارم آخرین آن باشد چون می خواهم هر طور شده ادامه بدهم.

من در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ در روستایی که در کتاب های تاریخی معمولا از آن به نام دارالعلم یاد کرده اند به دنیا آمدم. الان هم خیلی سن ندارم و مثل تمام جوان های ایرانی با انواع و اقسام فکرهای روزانه  درگیرم.

رشته دانشگاهی من باستان شناسی بوده اما به دلایلی که امیدوارم یک روز بتوانم این جا بنویسم خبرنگار شدم. الان هم اول صبح که بلند می شوم با خبر درگیرم تا نصف شب.

حالا که یک مقدار با من آشنا شدید،‌ اجازه بدهید از استاد خوب و مهربانم دکتر جعفری تشکر کنم و یادی هم از ایشان بکنم که همواره امید را در دل من زنده نگه داشته اند.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سروش سعادتی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ق.ظ

اولا ما اصلا وب لاگ نداریم .
دوما نظر خاصی نداریم .
فقط یک کم وقت شو بیشتر کنی بهتر میشه .
راجب اون الهه اگه کمک خاصی ما در خدمتیم .

سلام سروش جان
اولا این که ممنون
دوما این که انسان جایز الخطا است
سوما این که منظورم را از الهه تهایی متوجه باش

غلامحسین مقیمی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:24 ق.ظ

امیدوارم موفق باشی و تنهایی تو والهه تمام شود. همیشه عاشق باشی

مقیمی عزیز ممنون

لیلا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:34 ب.ظ

خوشحالم اولین نفری هستم که تواین وبلاگت کامنت میذارم. کار خوبی کردی. اینجوری ازت خبر داریم. ایشالله الهه تنهایی ات به الهه همراه و همفکر و دوست داشتنی ات تبدیل بشه و نذاره که تواینقدر احساس تنهایی کنی.

ممنون ولی من احساس تنهایی نمی کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد