یادم می آد اونوقت ها که تازه خبرنگار شده بودم و هنوز اونقدرها در مورد خبر چیزی نمی دونستم، تو دفتر هفته نامه نشسته بودم که سردبیرم اومد و گفت که چرا نشستی ؟ چرا تنبل بازی درمی آری؟ و بالاخره کلی حرف زد و کلی شماتتم کرد که چرا خبری نمی دم.
منم با ناراحتی بلند شدم و رفتم دنبال یه سوژه خبری
خبر را که تهیه کردم و شروع کردم به تنظیم اما این بار کاملا متفاوت شروع کردم و نوشتم:
"در دفتر نشریه نشسته بود که سردبیرمان با نگاه ها و حرف هایی بسیار درشت و سنگین مرا به خاطر تنبلیم توبیخ کرد و من هم به اجبار به دنبال خبر رفتم... "
اما حالا و بعد از نزدیک به 5 سال که از اون موقع ها می گذره، یه بار دیگه اما اینبار در مورد وبلاگ نارون این اتفاق افتاد و شخصی که برام خیلی عزیزه با دعوا و تشر ازم خواست که این وبلاگ بیچاره را به روز کنم.
اجازه بدین درمورد این که چرا تو این مدت چیزی ننوشتم حرفی نزنم اما می خواهم 2 تا خبر بدم
اول این که به تازگی یه دوست دیگه به نام تمدن خاموش به جمع دوستان نارون اضافه شده که همینجا ورود ایشان را به این جمع کوچک خوش آمد می گم و از همه می خواهم که به این وبلاگ سر بزنن.
دوم این که هفته آینده مطلبی درباره مهاجرت ها و تاثیر آن در فرهنگ جوامع روی نارون خواهم گذاشت که امیدوارم مورد قبول واقع بشه
از همه دوستانی هم که تو این مدت از من خواستن مطالبی را که مد نظر آنها است را روی وبلاگ بگذارم اما نتونستم معذرت می خواهم
امیدوارم به همین زودی این کار را بکنم
اما یه خواهش هم دارم از همه شما می خواهم که برام دعا کنین!
و در پایان...
آهای با تو ام ! تو !
تویی که مجبورم کردی به زندگی
به نوشتن
به عشق
می دانی که در رفتن از زیر اجبارتو زیباست
می دانی که این باعث تکرار حرف زدن و درازای آن می شود؟
ممنونم از همه مجبورم کردن ها!!!
انجمن و تالار بزرگ دنیای مجازی افتتاح شد..........
برای ورود به این انجمن روی لینک زیر کلیک کنید.
http://motefavet.parsbb.com
با آمدن در تالار و انجمن دنیای مجازی و عضویت در آن طعم ارتباط مستقیم و صمیمی با دوستان دیگر خود را بچشید.....
قدر کسی که مجبورت به نوشتن می کند و پا به پای تو پای کلمه ها و جمله هایت می نشینت بدان.. هنوز بیشتر از این..
ــــــــــــــــــــــــ
سلام
:-)
ممنون از این که سر زدین و تشکر از این که راهنمایی فرمودین
بابا چه عجب!!!!
البته بگم ها بی خودی سر ما رو گول نمال مثل اینکه سیاست های پوپو لیستانه دیگران روی تو هم تاثیر گذاشته ؟!
آخرین مطلبی که برای این بیچاره نوشتی ۱۶ آبان بوده ، بعد ۶ آذر و اسه ساکت کردن ما یه شعر دو خطی گذاشتی، حالا هم که اومدی وعده وعید دادی و خلاصه حوالمون دادی به هفته بعد!
تکلیف ما با تو تنبل چیه؟ تازه حالا دیدی که حتما باید زود بالای سرت باشه؟
عید سعید قربان ،
عید تقرب به حضرت حق ، اظهار تسلیم و بندگی وپیروی از سنت ابراهیمی
را شاد باش می گویم !
سلام دوست گرامیام!
در بلندترین و شاعرانهترین شب سال بهترین آرزوها را در زیباترین لحظات از درگاه خدای مهربان خواستارم
شاد باشید و پایدار
من هم لینک کن نامرد من تو را لیمکت کردم..
می رسیم به هم..
عیدت مبارککک
ببخشید وبلاگتون باز نشد که لینکش کنم خواهش می کنم خودتون راهنماییم کنین
غدیر برکه کوچکی بود. با ابلاغ پیام الهی به رسول پاکش جاودانه شد .در زمان ها جاری گردید . تداوم یافت و دل مشتاقان را روشن نمود ....
این عید خجسته را شادباش میگویم!
یا علی مدد
سلام...
چه عجب یادتون افتاد که یه وب دارید..
من شما را لینک کردم...
موفق باشید...
باور بفرمایید یادمان بود اما درگیری های فکری اجازه نمی داد
سلام علیکم
میگم حقانیت من بهت ثابت شد ؟
دیدی راست گفتم تو چیزی بنویس نیستی!
تا الان که ۳ هفته از تاریخ وعده داده شده گذشته حالا این هفته آینده تو کی میرسه؟
نخیرشم اصلا
سلام وقت پیدا کردم تا بیام زابل و هوایی تازه کنم. بابا دم استادامون گرم اونا هر شب هوا آلوده می کنند. یکی از اونا همین آقای مهرآفرین هستش که وارنا سئوال کرده آیا می شناسی یا نه. من می شناسمش. بابا هر دو تا تا شبی یک بست تریاک نزنن. خابشون نمی بره. وقتی می خواهیم ببینیمشون. می گن مزاحم نشین ما در حال تحیلل داده ها هستیم. جالب فکر می کنن ما خریم و بوی تریاک رو نمی فهمیم. حالا این هیچی چند تا از بچه های همکلاسی که برای عشق و حال گاهی تریاک می کشن کف کردن. و وقتی بو به سرشون می خوره دیونه می شن. برنامه ریختن تا با اونا طرح دوستی بریزن. ولی اونا اینقدر ها هم ...... نیستن که به ما دانشجوها پا بدن. البته یکی روز یکی از خانمها سر محوطه بلند به استاد موسوی گفت شبها بوی تریاک می یاد. بیچاره دختره نمی دونست که بوی تریاک از اتاق استاداش می یاد. موسوی گفت خانم خیالاتی شدی کارتو بکن. ولی موقع ناهار درستش کرد و گفت شبها مردم محلی این اطراف تریاک می کشن. بابا دمشون گرم. بیخود نیستش که اینقدر بودجه ما بیشتر از بچه های 81 بودش. اونا با 3 میلیون رفتن بمپور و لی ما با 20 میلیون اومدیم اینجا. فرقش اینه که وضع اونا بهتر از ما بود. و شنیدیم که غذاهای خوبی میخوردن. ولی اینجا وضع اوستادمون بهتره چون هم غذاهای خوب می خورن (میتونید از سرحدی بپرسین) و هم توپ می کنن و تریاک می کشن.
سلام نمی دونم کدوم دوست عزیزی هستی که اینطور از اسرار بمپور رفتن ما خبر داری اما به هر حال خوشحال می شم بازهم سر بزنی البته
با اسم
s.a.l.a.m. chetori tanbal ye vaght sar nazani khaste mishi ,?vaght kardi be vebe manam bia montazeretam.
سلام شما هم خسته نباشین وبلاگتون باز نشد خواهشم می کنم خودتون راهنمایی کنین
من می خوام حتما باهاتون حرف بزنم منو اددم کنین مرسی