نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

شعری از وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

 

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

 

 

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

 

 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سروسامان دارد

 

 

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

 

  

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست

نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

 

 

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

  

 

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست

از من و بندگی من اگر اشعاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

 

 

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

 

 

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

 

 

ای پسر چند به کام دگرانت بینم

سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم

ساقی مجلس عام دگرانت بینم

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند

چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

 

 

یار این طایفه خانه برانداز مباش

از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش

غافل از لعب حریفان دغل باز مباش

به که مشغول به این شغل نسازی خود را

این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را

 

 

در کمین تو بسی عیب شماران هستند

سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند

غرض اینست که در قصد تو یاران هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری

واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

 

 

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

 

دانشگاه های ارائه دهنده رشته باستان شناسی

سلام بعد از چند وقت بی خبری و درگیری که البته هنوز هم تموم نشده بازهم اومدم .

چند نفر از دوستان می خواستند بدونن که این رشته باستان شناسی در کدام یک از دانشگاه های ایران ارائه می شد.

باید بگم که در حال حاضر در گروه دانشگاه های سراسری دانشگاه های تهران
سیستان و بلوچستان و شهرکرد این رشته را تدریس می کنند ضمن این که دانشگاه های تهران و سیستان و بلوچستان این رشته را  تا مقطع کارشناسی ارشد و بالاتر دارند.البته باید بگم که در شهر کرد این رشته تازه تاسیس به شمار می‌ره و هنوز دانشجوهای ورودی سال اول اون هم فارغ‌التحصیل نشدند. اما دانشگاه تهران که این رشته را از قبل از انقلاب داره و دانشگاه سیستان و بلوچستان هم تا جایی که اطلاع دارم از سالهای ۷۳ یا ۷۴ این رشته را ارائه می دهد.

البته یک سری از دانشگاه ها هم بیشتر در زیرگروه هنر این رشته را تا مقطع کاردانی دارند.اما من توصیه می کنم که اصلا تا مقطع کاردانی در زیر گروه هنر نخونید چون به شدت به دردسر خواهید افتاد.

اول این که بعد از قبولیتان برای کارشناسی یک سری از واحدهای شما را قبول نمی کنند که چون اون ها را احتمالا در یک دانشگاه دیگه و در یک دانشکده دیگه پاس کردید. دوم این که به طور حتم باعث وقفه در تحصیلتون هم خواهد شد که این خودش یک نوع دردسر دیگه است.

اما از دانشگاه آزاد تا جایی که خبر دارم واحد تهران مرکز این رشته را ارائه می ده اما از دانشگاه های دیگه خبری ندارم.

نوروز مبارک

نوروز، از جشن‌های باستانی ایرانیان است. در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (معمولاً مطابق با ۲۱ مارس) آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏است. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشن‏ یک ماه ادامه داشته ‌است. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی داشت، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامی‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏پذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.

تاریخچه

با استناد بر نوشته‌های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استان‌های گوناکون که پیشکش‌هایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند می‌پذیرفتند. گفته شده که داریوش کبیر، یکی از شاهان هخامنشی ، در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن می‌کرد.

 همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌گرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌شد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌شد. و سپس والامقام‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌شد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌کردند. شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته می‌شد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ می‌پاشیدند و تا روز ۱۶ فروردین که به آن روز مهر می‌گفتند، آنها را برنمی داشتند.

  

جشن‌هایی که از آن روزگار به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن می‌آید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.

 نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده‌است که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پاره‌ای در دگرگشت‌های زمانه از بین رفته‌اند. از رسم‌های بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است.

 

  

سفره هفت سین

سین‌های باستانی
(متداولتر)

·                     سبزه - نماد نوزایی (تولد دوباره)

·                     سیب - نماد زیبایی و تندرستی

·                     سمنو - نماد فراوانی(برکت)

·                     سیر - نماد پزشکی(درمان یا طب)

·                     سنجد - نماد عشق

·                     سکه - نماد دارایی

·                     سرکه - نماد شکیبایی و عمر

·                     سماغ - نماد(رنگِ) طلوع خورشید

·                     سنبل

دیگر سین‌ها

سوسنسبزیسنگکسپندسیاهدانه

دیگر اقلام

·                     کتاب - به نشانه تمدن و خردورزی: حافظ و شاهنامه و (مسلمانان معمولاً قرآن را انتخاب می کنند)

·                     آینه

·                     ماهی سرخ

·                     یک جفت نوروزی (شمعدان اصیل ایرانی)

·                     تخم مرغ رنگی

·                     کاسه‌ای از آب که پرتقالی در آن غوطه‌ور است (به نشانهٔ زمین در فضا)

·                     یک شیرینی ایرانی (مانند باقلوا، شیرینی آردنخودچی، ...)

·                     همچنین:

گلابآجیلشکلاتگل نرگسدیوان حافظ یا شاهنامه • ...