نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

 

 

من فردا دارم به جزیره خارگ می رم

اما اگر برنگشتم فعلا یک شعرداشته باشید یادگاری

این شعر را از اینجا http://www.roborend.com/archives/2004/06/000045_.php

براتون آوردم

 

اشک هاتو پاک کن دختر

 این جاده های غریب

 هیچ مسافری را به سوی تو نخواهد آورد!


اشک هاتو پاک کن دختر 

 آدم که با چشم های گریان 

 راه نمی افته به سوی افق های دور-
بند ساک دستی ات رو بنداز روی شانه راستت

 و راه بیفت/
اگه همه سفر می کنند که چیزی به دست بیارند 

 تو سفر می کنی که چیزی رو از دست بدی!
- غم هاتو بذار و راه بیفت!


زندگی طولی ندارد

من دانشجو که بودم گاهی وقت ها به شب شعر می رفتم. این جلسات که شب های یکشنبه تشکیل می شد فرصت خوبی بود که هر کسی که تونه خودش را نشان بده

آن وقت ها من هم چند تا اگر بشه اسمش را گذاشت شعر سرودم اما این بار نمی خواهم از مطالب خودم براتون بنویسم.

این شعر را از حمید ملکزاده دانشجویی اهل بلوچستان برای شما می آورم.

ایشان لطف کردند و این شعر را به عنوان یادگاری به من دادند. حالا من هم به عنوان یادگاری تقدیم شما می کنم.

                 

                چه ترسی زندگی طولی ندارد

                   و مردن جای مجهولی ندارد

 

                                به جای سفره های خالی از نان

                                 پدر در چنته اش پولی ندارد

 

                                           همه چیز انحصار بند پی بود

                                            برای فرد معمولی ندارد

 

                                                 چه تبعیضی چه تبعیضی چه تبعیض

                                                     عجب شهری که بهلولی ندارد

 

                                                                صدایم در ته یک کوچه پژمرد

                                                                  چراغ جادوی ما غولی ندارد

 

                                                                                     برایم نقشه داری کشیدی

                                                                                       چه ترسی زندگی طولی ندارد

 

شهری سوخته در دل کویر

از از زاهدان که به سوی زابل می روی، شن زارهایی را می بینی که چشم هایت را نوازش می دهد. گیاهانی را می بینی که در عطش آب خشکیده و بیابانی که از تابش آفتاب تفتیده است. هیچ باورت نمی شود که زمانی در این بیابان مردمانی زندگی کرده باشند و یکی از بزرگترین شهرها و پررونق ترین آنها را در زمان خود به وجود آورده باشند.
و این تنها بخشی از رازهایی است که نمی دانی.
از زابل( زادگاه رستم) که به زاهدان می آیی، در 56 کیلومتری زابل پستی و بلندی های کوچکی را می بینی که پشت به پشت هم داده، و سر به سوی آفتاب داغ سیستان دارند.


هنوز بوی هامون خشک و کم آب را که افسانه هایی از گذشته های دور در خود دارد ، می کنی و اگر کمی کنجکاو باشی شاید عکس های مردمانی را که در روزگاری نه چندان دور، شاید تنها 15 سال پیش، در هامون قایقرانی می کردند، ببینی .
اما اکنون تو در منطقه ای هستی که تا چشم کار می کند پستی و بلندی های گار یکنواختی دارد و شایدتعجب کنی که این جا همان شهر سوخته است.

    شهری که در طول عمرش دو بار در سال های 2700 قبل از میلاد و 2400 قبل از میلاد دچار حریق شده است.
وارد محوطه تحت کاوش شهر سوخته که بشوی، صدای قرچ قرچ با گوشهایت آشنا خواهد شد. این همان صدای تمدن کهن شهر سوخته است که در زیر پاهایت می شکند . سفالهایی که در طول چندین هزار سال براثر باد و باران به سطح زمین هجرت کرده و داستان شهر سوخته را آشکار ساخته اند.
این شهر باستانی با‪ 150‬هکتار وسعت در ‪ 56‬کیلومتری شهر زابل در سیستان وبلوچستان واقع ‌است.
بیش از نیمی از مساحت شهر چنان پوشیده از توده سفالهای شکسته وسنگ وفلز وخرده سنگ های نیمه قیمتی وسایر مواد منقول باستانی است که در برخی جای ها بدون گام گذاشتن درروی این مواد امکان حرکت وجای بجایی وجود ندارد.
با وجود کاوش های متعددی که در این شهر انجام شده است، اما هنوز هیچ کس مدرکی برای تعیین نام این شهر پیدا نکرده است اما به دلیل یافتن آثاری از سوختگی در لایحه های مختلف، این محوطه یک میلیون و 500 هزار متری را به نام شهر سوخته نام نهاده اند.


"کلنل بیت " (‪Colonel bit)‬ انگلیسی نخستین کسی بود که در دوره قاجار در حین بازدید از سیستان این محوطه باستانی را دیده است.
براساس آثار موجود و مکشوفه باستانی،سرزمین سیستان و به خصوص شهر سوخته از گذشته‌های دور دارای تمدن فرهنگی بسیار شکوفا بوده ‌است. "سراورل اشتین " باستان شناس معروف انگلیسی پس از کلنل بیت توانست اطلاعات مفیدی از محوطه‌های شهرسوخته زابل بدست آورد و آنها را از نظر علمی بررسی و به جهانیان معرفی کرد.


نخستین دوره کاوش‌های باستانی هم درشهر سوخته ازسال ‪ ۱۳۴۶‬هجری شمسی توسط هیات باستان شناسی از کشور ایتالیا به سرپرستی " مارتیسو توزی " آغاز شد و از سال ‪ ۱۳۵۳‬تاکنون به سرپرستی دکتر "سید منصور سید سجادی" ادامه یافته است.
دومین دوره کاوش‌های علمی محوطه باستانی شهرسوخته از سال ‪ ۱۳۷۶‬توسط کارشناسان سازمان میراث فرهنگی کشورمان به سرپرستی دکتر"سیدمنصورسیدسجادی " آغاز شده وهمچنان هم ادامه دارد.
کاوش ها حاکی از آن است که شهرسوخته از سال های 3200 تا 2100 قبل از میلاد مسیح مسکونی بوده است . برخی هم براین عقیده اند که این شهر حکم پایتختی را در میان مناطق اطراف رودخانه هیرمند در سیستان را داشته است.
یافته ها از این محوطه باستانی همچنین نشانگر آن است که این شهر با عظمت همانند شهری بازرگانی در میانه راه افغانستان و شاید هند به سوی مناطق مرکزی ایران واز آنجا به بین النهرین بوده است.
شاهد این مدعا را می توان در سنگ های قیمتی یافت که از منطقه بدخشان افغانستان آورده و آثارش را گاه در مناطقی از بین النهرین یافته اند.


به این ترتیب باز هم می توان ادعا کرد که منطقه بین النهرین به نوعی وامدار ایران است.
باستان شناسان در کاوش های خود در شهر سوخته ، بخش های مختلفی را با کاربردهای متفاوت یافته اند . برهمین اساس نیز بخش های مختلف این شهر را به نام هایی چون گورستان، بناهای یادمانی، منطقه مسکونی شرقی، مرکزی و بخش صنعتی نام نهاده اند.
همانگونه که از نام این بخش ها بر می آید در هر کدام از آنها فعالیت خاص آن انجام می شد. در این میان بخش صنعتی شاید قلب تپنده این شهر در طول یکهزار و 100 سال زندگی اش باشد.
دکتر سید منصور سجادی و گروه همراهش از سال 76 در این محل مشغول به حفاری اند.
سجادی که سال ها در ایتالیا زندگی کرده و زن و فرزندش نیز اکنون در این کشور به سر می برند، می گوید: زندگی یکهزار ساله این شهر به 4 دوره تقسیم می شود .

وی دوره نخست را از سال 3200 تا 2800 پیش از میلاد معرفی می کند و دوره های دوم را از 2800 تا 2500 پیش از میلاد می داند.
او می گوید: دوره سوم این شهر از سال 2500 آغاز می شود و تا 300 ادامه می یابد و د رنهایت هم دوره چهارم از 2300 تا 2000 میلادی است.
باستان شناسان معتقدند که سکونت در محل در دوره یکم یعنی 3200 پایه گذاری شده و در دوره دوم با گسترش شهر به اوج مبادلات خود می رسد. اما دوره اضمحلال آن نیز از از دوره سوم آغاز و در دوره چهارم شهر به زندگی خود پایان می دهد.
در همین حال برخی از باستان شناسان اعتقاد دارند که سکونت در این نقطه از سرزمین کنونی ایران که اکنون جز تلی از خاک باقی نمانده است، تا 1800 پیش از میلاد هم به طور محدود ادامه یافته است.


بر مبنای پژوهشهای صورت گرفته موجودیت این منطقه در طی هزاره های چهارم وسوم پیش از میلاد مدیون رودخانه پراب هیرمند ودلتای آن بوده است .
جالبت ترین نکته آن است که 120هکتار از وسعت 151 هکتاری شهر دارای اثار وبقایای باستانی است وگسترده ترین دوره ان متعلق به سال های بین 2800تا2500 پیش از میلاد یا همان دوره دوم استقراری است که وسعت ان به حدود 80 هکتار می رسیده است.
سجادی می گوید: در گورستان شهرسوخته انواع مختلف گیاهان، مواد غذایى سفال ، ابزار بازى،انواع پارچه رنگى و وسایل آرایشى کشف شده که این خصوصیات شهرسوخته را نسبت به دیگر محوطه هاى باستانى متمایز مى کند.

وى با بیان این که 12 نوع پارچه از این شهر کشف شده است می گوید: با تحقیقات برروى پارچه هاى رنگى کشف شده درشهرسوخته به این نتیجه رسیدیم که بزرگترین مجموعه پارچه و مواد ارگانیکى دنیا در این شهر وجود دارد.
پیش بینی هایی که براساس یافته های کنونی و عکس های هوایی انجام شده است، حاکی از آن است که شاید نزدیک به ۴۰ هزار قبر با بیش از چهارمیلیارد ماده فرهنگى درگورستان ۲۵ هکتارى این شهر وجود داشته باشد.
سجادی معتقد است که ساکنان شهر سوخته به علت همراه گذاشتن اشیا ، ابزار کار ، موادغذایى وآرایشى در گور مردگانشان به زندگى پس از مرگ اعتقاد داشته اند.
همه این نکات را از زبان مسئولان کاوش در شهر سوخته می شنوی.
دوست داری بیشتر بشنوی اما پرسشی همچنان ذهنت را می کاود؟
این شهر با این همه عظمت چگونه نابود شده است؟


با خود می اندیشی که شاید تصور کنی که حریق باعث از بین رفتن شهر شده است، اما در واقع این گونه نیست بلکه سوختن به هیچ وجه نتوانسته علاقه مردم این منطقه را در 5 هزار پیش از میلاد به سکونت گاه خویش کم کند.
این جا ست که بار دیگر نقش هیرمند را پررنگ تری می یابی. بررسی ها نشانگر آن است که هیرمند در 8 هزار سال گذشته 11 بار تغییر مسیر داده است و این موضوع به طور حتم از 5هزار سال پیش تاکنون بارها بر زندگی مردم تاثیر گذاشته است.
بررسی ها حاکی از آن است که شهر کنونی زابل هم روی آخرین دلتای این رودخانه واقع شده است . شهری که اکنون اندک اندک می رود که جا پای شهر سوخته بگذارد.
آفتاب که غروب می کند وقت رفتن فرا می رسد در راه مردمی را می بینی که برای رسیدن به خانه عجله دارند و به این می اندیشی که مردم شهر سوخته با چه حسی سکونت گاه خویش را پس از هزار سال ترک کرده اند.
شب فرا رسیده و تو به شب تاریک شهر سوخته که اکنون سالها است خفته نگاه می کنی!

**این گزارش قبلا در روزنامه حیات نو چاپ شده است.