نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

آتشکده های فراموش شده

آذر گشنسب یکی از سه آتشکده معروف زمان ساسانیان بوده که در شهری به نام شیز قرار داشته است.

آتشکده آذرگشنسب به زبان پهلوی گنزک یا گنجه نامیده میشود. هر یک از این آتش ها با طبقه ای از مردم پیوند داشته است. فرنبغ آتش مربوط به موبدان بوده، گشنسب آتش جنگجویان، و برزین مهر آتش کشتگران. این هر سه آتش مقدس، جمشید را در پادشاهی مینوی اش یاری کردند و جمشید بود که آتش فرنبغ را در جایگاه خاص خود- در آتشکده ای همنام آتش- قرار داد و هنگامی که فره را از دست داد، باز همین آتش فرنبغ بود که فره را از دست ضحاک پلشت آیین رهایی بخشید.
اجازه بدهید بپردازیم به معماری این آتشکده . البته باید بگویم که در آینده به وجود آتش در زندگی ایرانیان نیز خواهیم پرداخت.

از لحاظ معماری در جبهه شمال باختری دریاچه و در زاویه مربع بزرگتر، ایوان رفیع ساسانی معروف به ایوان خسرو که از آجر قرمز و ملات ساروج ساخته شده بوده، قرار داشته است. در حال حاضر از این ایوان جز یک جرز و ازاره‌های دیوار آن چیزی باقی نمانده است. قطر دهانه ایوان ‌١٨/٥ متر و عمق آن ‌٢٠ متر است که در مرکز مربع شمالی آتشکده معروف آذرگشنسب واقع شده است. از سویی روی به دروازه شمالی دارد و از جنوب راه به دریاچه میبرد.

در حد فاصل آتشکده و دروازه شمالی راهرو ها و حیاط های چندی به چشم میخورد که کار کاوش و خاکبرداری آنها پایان نیافته است. آتشکده آذرگشنسب که به طور کامل حفاری شده، مجموعه ای است مشتمل بر یک سالن مرکزی مربع شکل با چهار جرز قطور آجری که گنبد بزرگ آجری آنرا پوشانده است.

مجاور این مجموعه و در بخش باختری مجموعه دیگری است که از یک آتشکده صلیبی شکل با ابعاد کوچکتر و دو تالار ستون دار با ستونهای مدور چهار گوش و تعدادی اتاقها و فضاهای جانبی تشکیل شده است.

از لحاظ استحکامات، مجموعه دارای حصاری به طول ‌١/١٢٠ کیلومتر مربوط به دوره ایلخانی با ‌٣٨ برج و ‌٣٨ بارو دو دروازه شمالی و جنوب خاوری از دوره ساسانی و یک دروازه جنوبی است. این مجموعه مربوط به گنزک در سال ‌٦٢٤ میلادی به واسطه حمله ارتش روم و شکست سپاهیان خسرو دوم  مورد غارت و تخریب واقع و از اعتبار آن کاسته شد.

با انقراض حکومت ساسانی در نیمه دوم قرن هفتم میلادی، آتشکده سریعا اهمیت خود را از دست داد، گرچه بر اساس گزارشهای ابودلف آتش گنزک تا اوایل قرن دهم مورد احترام بوده است. ولی تحقیقات باستان شناسی نشان دهنده محوطه های مسکونی کم اهمیت در این دوره است. ساکنان آن در این دوره بنای آتشکده را که نشان میداد شدیدن در حال تخریب است، بیشتر و بیشتر مورد استفاده و بی حرمتی قرار دادند و سپس محدوده بین آتشکده و حصار استحکامات را برای سکونت برگزیدند. در این دوره به نظر نمیرسد که بناهای بااهمیتی به وجود آمده باشد؛ ولی سرامیکهای متعلق به دوره خلفای عباسی و آل بویه که در لایه های تخریبی  بدست آمده، اجازه شناسایی یک اسکان متناوب را میدهند و این مقطع زمانی با ظهور سرامیک های جلادار و نقاشی شده الوان، علامتگذاری و مشخص شده اند.

( تصویری از مراسم زرتشتیان در این آتشکده)

ظروف مینایی با رنگ آمیزی آبی و سبز روی زمینه سفید که اصطلاحن ظروف «ساعر» خوانده میشوند، متعلق به تولیدات اولیه این دوره است. ظروفی با رنگ آمیزی زرد، ارغوانی و سبز که بر اساس محل کشف حدود ‌٩٠٠ میلادی تاریخ گذاری شده اند، به گروه یادشده می پیوندند.

در این رده، تکنیک آذین (گرافیتو) در ظروف به اصطلاح (گروس) به ویژه در دوره سلجوقی و اوایل مغول به نقطه اوج میرسد. نبود ظروف مینایی الوان نشانه ای است که کم اهمیتی محل را در آن زمان مورد تایید قرار میدهد؛ در حالی که برای مورخان ایرانی به عنوان محل آتشکده معروف و شناخته شده باقی است.

پس از به حکومت رسیدن سلجوقیان مهاجرت شدید ترکان به این سرزمین، قابل ثبت است که تا زمان رانده شدن سکنه از محل و ساختن کاخ شکار به دستور آباقاخان بر ویرانه های آتشکده ادامه داشته است.

در دوره اسلامی نیز آتشکده رونق خود را از دست داد و فقط به عنوان سکونت های موقت مورد استفاده قرار گرفت؛ تا اینکه در زمان ایلخانیان با احداث و احیای جدید مخصوصن تعمیر ایوان خسرو توسط آباقاخان، مجددن در این محوطه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آغاز شد و به عنوان پایتخت ییلاقی مورد استفاده قرار گرفت.

بعدن نیز محل مذکور توسط عامه مردم به صورت شهرکی کم اهمیت با مشاغل متنوع تا قرن ‌١١ هـجری قمری به حیات خود میدهد و از این تاریخ به بعد این مکان به کلی متروکه میشود.

این محوطه‌ باستانی که در وضعیت اسفناکی به سر میبر‌د، دو سال پیش در فهرست آثار جهانی یونسکو قرار گرفت.

اندر احوالات

 

 

                             حال ما خوب است

 

                                        اما شما باور نکنید

دلتنگی های یک شاعر

اجازه بدهید زیاد خود م را در قید و بند باستان شناسی نگه ندارم و گاهی هم گریزی بزنم به دلتنگی ها و شعر و..

این شعر را برای آغاز از دوست عزیزم حسین عطاالهی برای شما بیاورم

«سگها را بکشید»

شهردار فرمان داد

شهرداری اجرا کرد

امنیت شبانه گریخت

خون خط کشی خیابان ذهن کودک دبستان را پروراند و شب دیوانه شد

کوفت سرش را به سنگ روز

مثله کرد هرچه چراغ

برخواست زوزه دو دلداده در دل شب و قصه شد لای گره چارقد مادر بزرگ

حرفهای آخر این دو وفادار:

ای گرم، ای مستانه داغ که آب شد از زوزه ات دل سنگ

عاشق شد آفتاب

رنگ گرفت خواب

به تو بیمارم، به تو بیمارم

چنان در من پاگرفتی که نبوییدم الا نفست و لمس نکردم جز گونه ات

آه

سرنوشت ما این است

که تف بیاندازد به مردارمان شهردار و فحش بدهد سگ نجس

آلوده به هرزه های هوس...

مردارها را جمع کنید

آنها را به دریا بریزید

شهردار فرمان داد

شهرداری اجرا کرد..